روابط ایران با کشورهای خارجی
سیاست قائم مقام
آشنایی قائم مقام با سیاست به اوایل زندگی او و دورانی مربوط می شود که پدرش در دربار فتح علی شاه فعالیّت می کرد. رفت و آمد میرزاابوالقاسم به محلّ کار پدر و حضور سیاستمداران، امرا، بزرگان در منزل آن ها و از همه مهم تر علاقه و انگیزه ای که خود او در ارتباط با آگاهی از سیاست داشت، سبب گردید تا از دوران نوجوانی قدم در این وادی بگذارد. از نظر او سیاست به معنی تمایل وابستگی به یک جناح، گروه، انجمن یا یک تشکیلات و یک کشور نبود. او اندیشه ی بسیاری از اهل سیاست را در وابستگی به یک جناح خاص با دیده ی انتقاد می نگریست. به همین لحاظ سیاست قائم مقام در دو بُعد داخلی و خارجی حایز اهمیت است.در بُعد داخلی به استقلال ایران می اندیشید و آرزوی بازپس گیری و الحاق اراضی از دست رفته ی ایران را در سر می پروراند و امید داشت دیگر شاهد جدا شدن اراضی ایران و الحاق آن به کشورهای اروپایی و آسیایی نباشد. او یکی از چاره های مهمّ این تفکّر را در داشتن نیروی منظم نظامی و در عین حال وفادار می دانست. تعلیم سپاهیان ایران توسّط افسران انگلیسی، فرانسوی و دیگر کشورها و هم چنین حضور افسران عالی رتبه ی آن ها در مناصب مهم، قائم مقام را می آزرد. بنابراین با برنامه ریزی، آنان را اخراج کرد، چون جذب و به کارگیری نیروهای خارجی که فقط به منافع خود می اندیشیدند، برای او کارساز نبود.
در بُعد سیاست خارجی خوب می دانست که تأکید و سماجت انگلیسی ها برای ایجاد کنسول گری در ایران برای چیست. بدبختی و سیه روزی و تلخ کامی های ایران از دست روس ها را دیده و چشیده بود و حضور بیگانه ی دیگری را به صلاح مردم و کشور نمی دانست. تأسیس کنسول گری انگلیس را برای ایران زهر می دانست. دلش برای ایران و ایرانی می تپید و تا جایی که برایش مقدور بود تلاش می کرد تا حقّ ایران محفوظ بماند، اما « ابزار کارهای موردنظرش را نداشت(1)». در حوزه ی سیاست خارجی به روش پدر خود عمل می کرد و اصولاً « سیاست بی طرفی و حفظ موازنه بین قدرت های خارجی در ایران(2)» را دنبال می کرد و آن را برای سیاست خارجی ایران در آن دوران مناسب می دید.« خان ملک ساسانی» در کتاب « دست پنهان سیاست انگلیس در ایران»به نقل از « کتاب رؤیای صادقانه» می نویسد:
«مهارت او در امور پلتیکی(3) معروف است و تدابیر او بعد از فوت خاقان(4) مشهور است. مثل فرمان فرما، ملک آرا، شجاع السّلطنه، رکن الدّوله، ظل السّلطان و سایر اعمام محمدشاه را به وصف های مختلف بر سر جای خود نشاند(5)». انگلیسی ها قائم مقام را مانع اصلی سیاست های خود می دانستند، اما هیچ یک از شیوه های آن ها در تسلیم شدن و تغییر روی کرد و تمایلش به دولت انگلیس مؤثّر نیفتاد. کمبپل می نویسد:
«هیچ استدلالی نبود که برای قانع کردن محمدشاه و وزیرش در اثبات منافع قرارداد بازرگانی به کار نرفته باشد؛ اما تمام براهین در قائم مقام بی اثر مانده و جواب ما را هم نمی دهد. نظر شاه جوان با قائم مقام یکی نیست و استنباط من این است که هرگاه شاه در رأی و تصمیم خود آزاد بود، پیشنهاد ما را می پذیرفت(6)».
روابط خارجی ایران
آن چه مسلّم است، در حال حاضر برقراری ارتباط ایران با دولت های آسیایی، اروپایی، آمریکایی و آفریقایی به نوع آگاهی و بینش متولّیان سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، مذهبی و اعتقادی کشور و در نظر گرفتن مصالح عمومی جامعه بستگی دارد و سیاست خارجی ایران به اقتضای نوع منافعی که در هر زمینه دارد و هم چنین ملاحظات سیاسی و مناسبات دوجانبه با کشورهای دیگر، دنبال می شود. در گذشته ی تاریخ ایران بحث ارتباط با دول دیگر با استقلال رأی ایران همراه نبود و معمولاً در اثر زد و بندهای سیاسی توسّط کشورهای ثالث که بر پادشاهان بی کفایت ایران تحمیل می گردید، روابطی بین ایران و دولت های دیگر برقرار می شد که عموماً هم به ضرر منافع ایران بود. در دوران مورد بحث این کتاب، ارتباط کشور ما با دولت های روس، انگلیس و عثمانی مدّنظر است که پیرامون هریک توضیح مختصری ذکر می گردد.(7)1. روابط ایران و روس
گذشته از نوع روابط ایران و روس در دوره های قبل و به ویژه در دوره ی زندیه و پادشاهی کریم خان زند(8)، آن چه منجر به برقراری رابطه ی بین ایران و روس شد و این کشور توانست گام های بیش تر، محکم تر و مطمئن تری در ایران بردارد، توافق آقامحمدخان قاجار و روس ها در خصوص ساخت تجارت خانه بود. روسیه در نزدیکی استرآباد به جای تجارت خانه یک ساختمان با کاربری نظامی و انتظامی بنا کرد و عده ای تفنگ دار و توپ را در آن مستقر نمود. وقتی شاه از اقدام روس ها آگاه گردید، عوامل ذیربط را دستگیر و اخراج کرد. طبیعی بود که روس ها بیدی نبودند که با این بادها بلرزند و آرام و قرار نداشتند. سیاست زیرکانه ی آن ها در تنظیم معاهدات به نحوی بود که می توانستند با تفسیر مفاد قراردادها هر طور که شده به اهداف خود دست یابند، چنان چه روس ها در یک مقطع زمانی یکی از فصول معاهده ی ترکمان چای را بهانه قرار دادند و به آنان اجازه داده شد برای رفاه حال بازرگانان و تجّار خود و نگه داری کالاهای روس انبار بزرگی داشته باشند. با این بهانه در بندر گز انباری درست کردند و برای ساخت یک بیمارستان دریایی و ویزیت و درمان عوامل دریایی خود در دریای خزر با ایران به توافق رسیدند(9).در زمان محمدشاه و بر اثر فشار روس ها، وی دستور ساخت بیمارستان را به حاکم استرآباد، داد ولی این کار به دلیل نارضایتی ایران و سابقه ی بد روس ها در ساخت تجارت خانه و استفاده ی نظامی از آن به تأخیر افتاد و در این زمینه کار جدّی صورت نگرفت. ارتباط روس ها با دیگر کشورها براساس مفاد وصیّت نامه ی پطرکبیر که بنیان گذار روسیه ی نوین بود، انجام می گرفت و به همین سبب برای پیروزی بر دیگر کشورها و توسعه ی همه جانبه ی کشور خود از جان و دل می کوشیدند. آرزوی همیشگی آنان دست یافتن به آب های آزاد جهان و به ویژه دریاهای اطراف ایران نظیر خلیج فارس، دریای عمان و دریای مازندران بود. سیاستی که روس ها تعقیب می کردند، موضوعی نبود که در مدت کوتاهی برای نیل به آن برنامه ریزی کرده باشند. آن ها سالیان طولانی پیرامون جوانب اهداف خویش مطالعه کرده و در هر دوره و هر شرایط یک صدا و هم آهنگ دست به کار می شدند و در اجرای تصمیم های خود لحظه ای درنگ و تردید نمی نمودند.
جنگ های بین ایران و روس که به مناسبت طرح مسایل مربوط، در بعضی از فصل های کتاب مطرح گردید، نشان از تحقّق خواسته های روس دارد. آن ها در تداوم سیاست توسعه ی ارضی کشور خود با توجه به مرزهای طولانی با ایران، کشور ما را مطمع نظر قرار دادند و ضمن موفقیت در جنگ های مذکور و کشاندن ایران به پای میز مذاکره، صلح و انعقاد معاهده های خفّت بار، بسیاری از اراضی حاصل خیز و زرخیز ایران را ضمیمه ی خاک خود کردند. در « عهدنامه ی گلستان»، شروان، شکی، گرجستان، داغستان، قره باغ، باکو، دربند، موقان، بخشی از طالش و در « عهدنامه ی ترکمان چای»، ایروان، نخجوان و... از ایران جدا و به خاک روسیه ملحق گردید. در جریان ارتباط با روس ها و انگلییس ها در دوره ی قاجار و آن همه ناملایمات، سختی ها و تحقیرهایی که از جانب همسایه ی شمالی در حقّ ایران و مردم آن شد، کسی جز میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی در دوران محمدشاه و پس از او شاگردش میرزاتقی خان امیرکبیر در دوران ناصرالدین شاه مُهر سکوت و خاموشی را نشکست. در دوره ی قاجاریه کسی جرأت نداشت از شاه و سیاست های ددمنشانه ی حکومت او انتقاد کند و قادر نبود نسبت به هجوم بیگانگان اعتراض نماید. انتقاد و اعتراض برابر با مرگ و نابودی بود. بنابراین آیا کسی می توانست در حدود یک سال و چند ماهی که در رأس امور قرار گرفته مانع سیاست های دشمنان خارجی ایران باشد؟ قائم مقام در دوران کوتاه صدارتش می توانست چه کاری انجام دهد؟ آیا حتی اگر بالاترین شخص مملکت با سیاست او موافق بود، مدّعیان، مفسدان و حاسدان، فرصت سیاست گذاری و برنامه ریزی می دادند؟ فرهنگ اصلاحات، توسعه و مشارکت تا چه اندازه در کشور ما جایگاه داشت؟ پشتیبانی مردم از چنین فردی تا چه میزان بود؟
سؤالات فوق و قطعاً ده ها سؤال دیگر حاکی از آن است که جامعه ی آن روز به چند دلیل ظرفیّت پذیرش نظرات، برنامه ها و اندیشه های میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی را نداشت. این دلایل عبارتند از:
1. خرابی های بیش از حدّ اوضاع ایران در همه ی بخش ها؛
2. بی لیاقتی و ضعف مدیریّت شاه و بی برنامه گی درباریان؛
3. ناآگاهی مردم و نبود انگیزه برای آنان؛
4. منافع روس ها و انگلیسی ها در ایران؛
5. ارتباط محدود ایران با کشورهای جهان.
وجود مشکلات عمده ی فوق و موقعیّت ایران در آن دوره سبب گردید تا کوشش های قائم مقام برای تغییر بینش و نوع نگاه شاه نسبت به مسایل گوناگون و هم چنین برنامه ریزی برای به رسمیّت شناختن ایران از سوی روس ها، جدّی تلقّی گردد و اندیشه ی توسعه ی همه جانبه در ایران جوانه زند؛ ولی نه تنها بیگانگان، بلکه مفسدان داخلی با سر برآوردن هر جوانه، آن را از بیخ و بن درمی آوردند تا جایی که چاره را در قتل قائم مقام دیدند و پس از آن کار را به جایی رساندند که در دوران صدارت حاجی میرزا آقاسی نفوذ انگلیسی ها نیز پا به پای روس ها توسعه یافت.
2. روابط ایران و انگلیس
در طول تاریخ روابط ایران و انگلیس، آن چه بیش از همه چیز جلب توجه می کند و سبب نگرانی و وحشت انگلیسی ها می شود، مخالفت های میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی و بعد از او میرزاتقی خان امیرکبیر است. این کشور از آغاز برقراری روابط خود با کشور ما که به اوایل قرن نوزدهم میلادی و دیدار رسمی نماینده ی(10) آن کشور برمی گردد، با انسانی آگاه به مسایل سیاسی و جهانی و اندیشمند چون وی برخورد نداشته است. حتی از آن دورانی که ایران برای اولین بار سفارت خود در انگلستان را بازگشایی و میرزا شفیع را به عنوان مصلحت گذار اعزام نمود، انگلیسی ها به قدری ایرانیان را خفیف و خوار می پنداشتند که باور نمی کردند ممکن است روزی در ایران کسی مقابل سیاست های نامشروع آنان بایستد.آغاز سیاست استعماری انگلیس در ایران به حضور برادران شرلی و زمان صفویّه و پادشاهی شاه عباس اوّل مربوط می شود. آنان از روزی که به ایران آمدند همیشه آرزو داشتند رعب و وحشت در دل ایرانیان جای گیرد، حتی تا اواخر سلطنت قاجاریه همیشه یک ضرب المثل را بین خود شایع کرده بودند که می گفت: «اگر بر کوه دماوند برف نیاید، ایرانی ها می گویند کار انگلیسی هاست(11)».
هیأت مذکور با نفوذ در سیاست های شاه عباس او را بر ضدّعثمانی تحریک کرد. پیشنهاد این هیأت برای برقراری رابطه با کشورهای اروپایی موردپسند شاه قرار گرفت و بلافاصله هیأتی را روانه ی اروپا نمود. کینه و عداوت انگلیسی ها نسبت به ایران از همان آغاز مشخص بود. دل آن ها برای ایران نمی سوخت، بلکه دغدغه ی منافع کشور خود را داشتند. حتی در همان زمان مشخّص گردید که انگلیس نسبت به روس ها دشمنی دارد، زیرا با دسیسه ی آن ها هیأت ایرانی در مسکو نتوانست با تزار ملاقات کند. این هیأت در ادامه ی مأموریت به آلمان و ایتالیا نیز سفر کرد و هنوز کار خاتمه پیدا نکرده بود که خودخواهی های انگلیسی ها(12) در هیأت اختلاف ایجاد کرد. در دوره ی صفویّه اختلاف بر سر مسایل خلیج فارس بود. در زمان افشاریه با اقدام نادرشاه و لشکرکشی او به هندوستان، خُلق و خوی انگلیسی ها تنگ شد و از خواسته ی نادر برای دریافت کشتی سرپیچی کرد و نادر نیز تا پایان حکومتش آن ها را از خود راند.
در دوران کوتاه حکومت زندیه، انگلیسی ها موفق شدند در بوشهر کارهای بازرگانی و تجاری انجام دهند، ولی وقتی کریم خان زند از اهداف اصلی آنان آگاه شد، تردیدی به خود راه نداد و همه را اخراج کرد. در زمان فتح علی شاه، سرجان ملکم که یک افسر انگلیسی و فردی سیاسی بود، به ایران آمد و بر نفوذ آن کشور افزود و به بهانه ی حفظ موقعیت ایران در مقابل فرانسه، معاهده ای منعقد ساخت. در دوران جنگ های ایران و روس نیز انگلیسی ها هرجا منافعی داشتند، حاضر می شدند و به طرفداری یا دشمنی یکی از طرف های درگیر و یا یک کشور ثالث برمی خاستند. آن ها برای جلوس محمدشاه با میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی همکاری کردند، اما از قبل میانه ی خوبی با میرزا نداشتند. با گذشت زمان، میزان دشمنی، خیانت و نامردی آن ها در حقّ او روشن تر گردید.
سیاست های پنهانی و آشکار دولت انگلیس در عزل قائم مقام و نهایتاً شهادت او بر هیچ کسی پوشیده نیست. برابر اسناد تاریخی بسیار واضح است که این کشور یکی از عوامل مهمّ این واقعه ی تأثّرانگیز و ناجوان مردانه است. در یکی از یادداشت های شخصی وزیر مختار انگلیس(13)که مغرضانه و غیر واقعی است و پس از ملاقات او با یکی از درباریان ایران نوشته شده، آمده است(14):
«...قصد قائم مقام این است که با استفاده از نفوذ روس تمام قدرت صدارت را در دست خود و خویشاوندانش متمرکز کند. شاه از شنیدن آن بسیار متغیّر گردید و گفت به هیچ کس اجازه نخواهد داد در گماردن وزیران دخالت نماید و اگر دید که قائم مقام چنین نیرنگی دارد به همان آسانی که این گل ها را از بوستان می چیند، او را معدوم خواهد ساخت.(15)»
مخالفت قائم مقام با خواسته ی انگلیسی ها مبنی بر انعقاد معاهده ی تجاری و بازرگانی با ایران، کمبپل را بر آن داشته تا با نامردی و دروغ، مطالب فوق که تحت هیچ شرایطی صحت ندارد را مطرح نماید و طبیعی است که اگر قائم مقام مانند دیگر درباریان موافق خواسته های آن ها بود، لحن نامه ها و عبارت های کمبپل نیز متفاوت می شد و به جای انتقاد، از او تعریف و تمجید به عمل می آمد و سال ها نیز در مسند حکومت ایران قرار می گرفت. فریزر ضمن آگاهی از سیاست، لیاقت و کاردانی قائم مقام می نویسد:
«مردی مدبّر و کاردان است، اما به همه تحکّم می کند و دوست ندارد احدی در کارهایش مداخله نماید(16)».
واقعیّت این است که مطابق گفته های بیگانگان اگر کار اداره ی ایران به صورت کامل در اختیار محمدشاه بود، چند روزه ایران را تحویل دشمنان می داد. او حاضر به مخالفت با آن ها نبود و از جنگ و تهدید هراس عجیبی داشت. در یکی از سخنانش گفته است:
«ما به تمام دعاوی و تقاضاهای دولت بریتانیا رضایت می دهیم. ما وارد جنگ نخواهیم شد(17)».
مطلب فوق سخن شخص اول یک مملکت است. فردی که ناخدای یک کشور بود و اصلی ترین وظیفه اش حفظ ایران در برابر هرگونه تعدّی و ظلم بیگانه بود. این گونه سیاست ها در تاریخ ما به همین مورد ختم نمی شود. مطالعه ی صفحات تاریخ در دوره های مختلف و آگاهی از این همه بذل و بخشش و ظلم پذیری، دل هر آزاده ای را به درد می آورد و این سؤال پیش خواهد آمد که چرا پادشاهان بدسیرت و نگون بخت ایران برای باقی ماندن بر سر قدرت تا این اندازه وطن فروش بوده اند؟
3. روابط ایران و عثمانی
روابط ایران و عثمانی از زمان صفویّه تا آغاز دوران مشروطیّت تیره و تار بود و گاه و بی گاه، میان دو کشور جنگ و درگیری بروز می کرد و روابط خصمانه ای بین آنان ایجاد می شد. یکی از علت های مهمّ این روابط، اختلاف بر سر اداره ی اماکن متبرکه در عراق بود که درگذشته حکّام دست نشانده ی عثمانی بر آن سرزمین حکومت می کردند و تفکّر تسلّط بر این مناطق سبب می گردید تا بعضی از پادشاهان ایران مثل نادرشاه افشار برای سیطره بر بخش هایی از عراق خیز بردارد. اقدام نادر هم علّت دیگر جنگ های طولانی بین ایران و عثمانی بود(18) و بالاخره دلیل سوم پایدار ماندن اختلافات دو کشور، جنگ های ایران و روس بود که عثمانی ها را به جنگ با کشور ما ترغیب می نمود.دور اول جنگ های دو کشور بر سر تعیین حاکم شهر « زور» درگرفت و به پیروزی نیروهای فتح علی شاه انجامید. وقتی سلطان محمدخان دوم در عثمانی روی کار آمد، موافقت خود را برای تعیین حاکم شهر مذکور از سوی ایران اعلام کرد و برای جلوگیری از آزار زائرانی که برای زیارت مرقد مطهّر ائمه ی اطهار و فرزندان و یاران آنان به عراق سفر می کنند، نیز مقرّر گردید حاکم بغداد با توافق طرف های ایرانی و عثمانی تعیین شود. برخورد سلطان عثمانی با این قضایا که در گذشته کم ترین عقب نشینی به نفع ایران از خود نشان نمی داد، حاکی از فریب دادن فتح علی شاه بود. عثمانی ها با گذشت مدتی حاکم مورد توافق دو طرف را در شهر اوز و بغداد معزول و افراد دیگری جایگزین کردند. این اقدام خشم ایران را برافروخت و کار به درگیری و جنگ انجامید و به شکست عثمانی ها خاتمه یافت و مجبور به عقب نشینی از تصمیم ها و اقدامات خود شدند. بنابراین دور دوم جنگ نیز با پیروزی ایران پایان گرفت.
دور سوم جنگ های دو کشور در سال 1236هـ.ق به وقوع پیوست. در این زمان میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی در ارتش ایران حضور داشت. این نبرد با شکست نیروهای عثمانی در قلعه ی ثوپراق و قلعه ی آق سرای پایان یافت و نیروهای ایران بر عثمانی ها مسلّط شدند. عباس میرزا و قائم مقام وارد قلعه ی آق سرای شدند و در همین قلعه میرزاابوالقاسم به نام فتح علی شاه خطبه خواند و شرح جنگ و پیروزی افتخارآمیز ایران و شکست خفّت آمیز و تلاش مذبوحانه ی عثمانی ها را در قالب قصیده ای زیبا سرود و به عنوان فتح نامه نزد فتح علی شاه فرستاد. این اشعار هم اهمیت تاریخی دارد و هم از ارزش ادبی برخوردار می باشد. چند بیت این قصیده چنین است(19):
نصرت و اقبال و بخت و دولت و فتح و ظفر
چاکران آستان شهریار دادگر
هم در آن ساعت که خسرو خیمه زد بیرون شدند
با غلامان رکابش هم رکاب و هم سفر
چون رقیبان در ره خدمت تک و پو می زدند
تا مگر گیرند یک ره سبقتی بر یک دیگر
هم چنان رفتیم تا ساحات ملک بایزید
یافت از یمن قدوم شه شکوه و زیب و فر
...لختی آن جا ماند و دهقان زاده ای را پیش خواند
تا مگر از بام آن حصن(20) حصین(21) جوید خبر
گفت حصن زنگ زور است این و نتوانش گشود
نه به توپ و نه به لشکر نه به زور نه به زر
بخت خندان گشت از این گفتار و گفت اینک ببین
طالع خیرالملوک و باطن خیرالبشر
ناگهان از پره هامون غباری تیره خاست
کاندران شد چهره ی خورشید تابان بیش تر
موکب سردار اعظم قاید جیش عجم
با همه خیل و حشم آمد ز دور اندر نظر
بخت پیش افتاد و لشکر فوج و موج از پی رسید
تا به دست آمد همه برج و حصار و بام و در ...
پس از این پیروزی، سپاه ایران به بسیاری از مناطق دیگر لشکر کشید و پیروزی های برق آسایی در خاک عثمانی نصیب خود نمود. ولی سرانجام به دلیل خستگی زیاد سپاه، عباس میرزا و قائم مقام تصمیم به خاتمه ی جنگ گرفتند و مذاکره ی نمایندگان دو طرف در تهران و ارزنة الرّوم آغاز شد(22). عباس میرزا و قائم مقام شرایط ایران برای صلح را از طریق سفیر ایران(23) به سلطان عثمانی اعلام کردند، ولی پرداخت خراج سالیانه ی عثمانی به ایران که یکی از شرایط موردنظر فتح علی شاه بود، مورد پذیرش و موافقت دولت عثمانی قرار نگرفت و چون ایران درگیر جنگ با روس ها بود، برقراری صلح با عثمانی را ترجیح داد و بنابراین، نمایندگان ایران(24) و عثمانی(25) عهدنامه ای را که به دو زبان ترکی و فارسی بود، امضا کردند(26). این عهدنامه به منزله ی پایان اختلاف ایران و عثمانی نبود، زیرا در آن تعیین سرحدّات دو کشور به صورت دقیق تصریح نشده و این موضوع به عهدنامه ی زمان نادرشاه افشار(27) ارجاع گردیده بود. این مسأله سبب گردید تا اختلافات دو کشور به سال های بعد از دوران قائم مقام کشیده شود و تا انقراض حکومت عثمانی و آغاز دوران مشروطیّت در ایران ادامه یابد.
وقتی محمود پاشا، والی سلیمانیه از سِمَت خود عزل گردید(28)، به ایران پناهنده شد، ولی محمدشاه او را به باب عالی(29) برگرداند و خواستار ابقای وی در همان سمت شد، اما عثمانی توجّهی نکرد و درگیری های بین دو کشور از سرگرفته شد. سرانجام با وساطت نمایندگان دولت های روس و انگلیس مقرّر گردید کمیسیون چهار جانبه ای تشکیل و موارد اختلاف ایران و عثمانی بررسی گردد. نماینده ی ایران در این مذاکرات شاگرد میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی به نام میرزاتقی خان امیرکبیر بود. او در کنفرانس مذکور که در ارزنة الرّوم (30)آغاز شد و پس از حدود چهار سال در جمادی الثّانی سال 1263هـ.ق خاتمه یافت(31)، شرکت نمود. این معاهده مکمّل پیمان اول ارزنةالرّوم بود که قبلاً منعقد گردید.
4. جنگ بر سر هرات
در دوره ی صفویّه، هرات یکی از مناطق ایران محسوب می شد و حاکم آن از ایران فرمان می گرفت. با بروز مشکلات فراوان برای زندگی مردم و اداره ی امور آن، هم چنین قدرت یافتن بیش از حدّ حاکم، هرات استقلال یافت و از زیر نفوذ حکومت ایران خارج شد. در دوره ی افشاریه، نادرشاه با یک حمله ی برق آسا هرات را تصرّف و ضمیمه ی خاک ایران کرد و حاکم آن را زیر نظر دربار ایران قرار داد. بعد از نادرشاه پادشاهانی که به جای او به سلطنت رسیدند، به هرات استقلال دادند. در دوره ی قاجار، پادشاهان در صدد الحاق آن به خاک ایران برآمدند و هدف اساسی آن ها به ویژه در زمان محمدشاه و قائم مقام فراهانی، نجات شیعیان هرات از زیربار ظلم و ستم حاکم آن بود. محمدشاه تصرّف هرات را به عنوان یک وظیفه ی میهنی، دینی و وجدانی تلقّی می کرد. در همین گیر و دار روس ها و انگلیسی ها موافق این مسأله نبودند و نظر آنان برای هرات متفاوت بود. انگلیسی ها در برنامه ها و تصمیم ها و اقدامات ایران برای تصرّف هرات سنگ اندازی می کردند و ترس آن را داشتند که اگر هرات ضمیمه ی خاک ایران شود، با توجه به نزدیکی روس ها به آن و ارتباطاتی که با دولت ایران دارند، در هرات نفوذ کنند و این شهر که به اعتقاد آن ها دروازه ی ورود به هندوستان محسوب می شد، تحت کنترل روس ها درآید و انگلیسی ها موفق به انجام برنامه های خود در هند نشوند. از طرف دیگر ایرانیان مصمّم به تصرّف هرات بودند و شخص شاه به طور مستقیم بر این تصمیم نظارت می کرد. قائم مقام سیاست انگلیس و روس را مخالف منافع ایران می دانست. محمدمیرزا نیز در دور اول محاصره ی هرات از سوی ایران، مکاتبات زیادی با عباس میرزا، ولیعهد و قائم مقام داشت و تسخیر هرات را مورد تأکید قرار می داد. او در نامه ای که در همین زمان به قائم مقام نوشته، گفته است:« جناب قائم مقام، باز اظهار پریشانی از برف و سرما نموده بودید... این جا بسیار خوش تر می گذرد و خاطر جمع دارید. از این گذشته، من پسر فرمان فرما نیستم که منتهای سفرم رکن آباد و مصلّی باشد. هم چنین زیر دست ظل السّلطان تربیت نیافتم که از شمیران و شاه عبدالعظیم نگذشته باشم. الحمدلله ربّ العالمین بچه شیرم. پدری داشتم که خواب و استراحت را در مهالک(32) و معارک(33) می نمود. امیدوارم که اگر به همه ی خصایص محمود آن بزرگوار متّصف نشوم، سعی و مجاهده ی بعضی را تحصیل کنم. شما را به روح نایب السلطنه که دیگر غم خواری مرا در این خصوص ها نکنید(34)».در نامه ی دیگر می نویسد:
«جناب قائم مقام... هر قدر زودتر بیایید دیر است... خاطرجمع دارید که بحمدالله عنقریب فتح هرات خواهد شد و تا لب گور بر سر آنیم. مردن برای من بهتر از نگرفتن هرات است(35)».
همان طور که گفته شد انگلیسی ها با سیاست کشور ما مبنی بر تصرّف هرات مخالف بودند، ولی ایران با توجه به سیاست جانب داری از شیعیان حاضر به تسلیم نبود و فتح علی شاه دستور محاصره ی آن جا را به عباس میرزا داد و به دنبال آن روابط دو کشور تیره شد. در این زمان ولیعهد وضع مزاجی خوبی نداشت و قادر به انجام مأموریت محوّله نگردید. او به جای خویش خسرومیرزا و محمدمیرزا را به هرات اعزام نمود و خودش به همراه قائم مقام به خراسان رفت. روس ها نیز که مشوّق ایران در حمله به هرات بودند، بر نظر خود پافشاری می کردند. در همین زمان فتح علی شاه دچار کسالت شدیدی شد و عباس میرزا را فراخواند. ولیعهد کار هرات را به قائم مقام و محمدمیرزا واگذار نمود و خودش رهسپار تهران شد. این دو نفر با محاصره ی هرات قلعه های آن جا را تحت نظارت خود گرفتند و پیشروی ایرانیان در هرات بسیار خوب بود. اما ناگهان مرگ عباس میرزا اوضاع را به هم ریخت و قائم مقام و محمدمیرزا تصمیم گرفتند دست از محاصره بکشند و با کامران میرزا(36) صلح نمایند. صلح انجام گردید و قائم مقام به تهران آمد. در زمان ناصرالدین شاه نیز کشمکش بر سر هرات تداوم یافت و وقتی افغانستان به استقلال رسید، هرات هم ضمیمه ی خاک آن کشور شد.
پی نوشت ها :
1.جامعه شناسی نخبه کشی، علی قلی میرزا، ص 101.
2. قائم مقام فراهانی، چهره ی درخشان ادب و سیاست، محمداحمد پناهی سمنانی، ص 220.
3. دیپلماسی، سیاست.
4. منظور فتح علی شاه می باشد.
5. دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، خان ملک ساسانی، ص 15.
6. قائم مقام نامه، محمدرسول دریاگشت، ص 180.
7. دوره ی قاجاریه و به ویژه دوران زندگی میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی مورد نظر است.
8. در این دوره روابط ایران و روسیه بر پایه ی معاهده ی زمان پطرکبیر بود.
9. سال 1262هـ.ق.
10. سرهارفورد جونز، اولین سفیر انگلیس که در زمان فتح علی شاه به ایران آمد و در کاخ گلستان با شاه دیدار نمود.
11.حقوق بگیران انگلیس در ایران، اسماعیل رایین، ص 56.
12. عامل این اختلاف آنتونی شرلی بود.
13. سرجان کمبپل.
14. وزیر مختار از شخص درباری خواسته تا محتوای نامه وی را به شاه گزارش دهد.
15. دو قرن نیرنگ، محمود طلوعی، ص 48.
16. قائم مقام نامه، محمدرسول دریاگشت، ص 321.
17. تاریخ ایران، سرپرسی سایکس، ج2، ص 505.
18. این جنگ ها از حدود سال 1221 تا 1238 هـ.ق به طول انجامید.
19.قائم مقام در آیینه ی زمان، بهرام فلسفی، صص 154 و 155.
20. قلعه، پناه گاه، دژ.
21. استوار، محکم.
22. سال 1238هـ. ق.
23. قاسم خان هنگ.
24.میرزاعلی.
25. محمد امین رئوف پاشا.
26. همان سال.
27. سال 1159هـ.ق.
28. سال 1259هـ.ق.
29.دربار عثمانی.
30.آغاز کنفرانس سال 1259هـ.ق بود.
31. امیرکبیر، چهره های تاریخی(5)، عباس رمضانی، ص 19.
32. سختی ها و ناملایمات.
33. میدان های جنگ.
34. انفصال هرات، منصوره اتحادیه نظام مافی، ص 73.
35. همان، ص 74.
36.حاکم هرات.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}